سه‌شنبه ۲۴ آبان ۱۴۰۱ - ۱۷:۱۹

یادداشت/

از نوادر روزگار ما

یادداشت مهدی رمضانی

مهدی رمضانی دبیرکل نهاد کتابخانه های عمومی کشور امروز ۲۴ آبان ماه ۱۴۰۱ طی یادداشتی در صفحه اول روزنامه همشهری به فرازهایی از زندگی علامه طباطبایی نگاهی انداخته و یاد این علامه جلیل القدر را گرامی داشته است.

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی نهاد کتابخانه های عمومی کشور، متن یادداشت مهدی رمضانی؛ دبیرکل نهاد کتابخانه‌های عمومی کشور را در ادامه می خوانید.


آیت‌الله سیدمحمدحسین طباطبایی در زمره نوادر روزگار ماست؛ شخصیت بی‌نظیری که «المیزان»اش از مهم‌ترین متون تفسیری قرآن کریم است. به تعبیر آیت‌الله شهید استاد مرتضی مطهری، این اثر گرانبها، «بهترین تفسیری است که در میان شیعه و سنی از صدر اسلام تا امروز نوشته شده است.» حضرت علامه، ۲۰سال از عمر بابرکت خویش را صرف تحریر «المیزان» کرد.

البته علامه جز تفسیر المیزان، آثار متعدد دیگری نیز از خود به یادگار گذاشت که از آن جمله می‌توان به آثاری چون: البیان فی‌الموافقه بین الحدیث و القرآن، آموزش عقاید، حاشیه بر اسفار صدرالمتالهین، تعلیقیه بر بحارالانوار، رساله در حکومت اسلامی، حاشیه بر کفایه‌الاصول، رساله در اسماء و صفات، رساله در قوه و فعل، رساله در اثبات ذات، رساله در افعال، رساله در وسائط، الانسان قبل‌الدین، الانسان فی الدین، الانسان بعد الدین، رساله در نبوت، رساله در ولایت، رساله در مشتقات و ده‌ها اثر ارزشمند دیگر اشاره کرد.

کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم»، از دیگر آثار مهم علامه است. این کتاب در مواجهه با القائات و شبهات گروه‌های مارکسیستی نگاشته شد. اثر مذکور در روزگار خود، بسیار مؤثر بود. رهبر معظم انقلاب اسلامی در این‌باره فرموده‌اند: «کسی مثل مرحوم علامه طباطبایی (رضوان‌الله تعالی‌علیه) در حوزه علمیه قم پیدا شد؛ ایشان، هم فقیه بود و هم اصولی؛ هم می‌توانست درس خارج فقهِ مفصلی بدهد؛ هم می‌توانست درس خارجِ اصول مفصلی ترتیب دهد و فضلا را جمع کند؛ اما او به کاری پرداخت که آن روز آن را لازم می‌دانست. بعد هم حوادث و وقایع شهادت داد بر اینکه اینها لازم است. او گفت من می‌بینم که دارند تفکرات و فلسفه کاذب مارکسیستی را در ذهن‌ها جا می‌دهند؛ نمی‌شود با توضیح‌المسائل اینها را پاسخ دهیم؛ توضیح‌المسائل جای خودش را دارد؛ جواب این شبهه‌ها را با چیز دیگری باید داد. ایشان «اصول فلسفه و روش رئالیسم» را نوشت.»

حضور مؤثر آیت‌الله سیدمحمدحسین طباطبایی در حوزه علمیه قم نیز بسیار مغتنم بود و به تصریح بسیاری از طلاب آن دوره، با ورود علامه به قم، حوزه جان گرفت. خود حضرت علامه درباره نخستین روزهای حضورش در قم فرموده است: «هنگامی که از تبریز به قم آمدم، برنامه‌های درسی حوزه را بررسی کردم و دیدم پاسخگوی نیازهای دینی مردم نیست و از ۲ جهت کمبود دارد: یکی تفسیر قرآن شریف که بتواند مفاهیم و حقایق نورانی این کتاب آسمانی را در اختیار علاقه‌مندان قرار دهد، دیگری فلسفه و علوم عقلی که بتواند با اقامه برهان، عقاید دینی را به اثبات برساند و پاسخگوی شبهات معاندین باشد. بنابراین وظیفه شرعی خود دانستم که در رفع این دو نیاز کوشش کنم.»

حضرت علامه علاوه بر عرصه علمی، در آوردگاه‌های عملی نیز صاحب نقش بود؛ اعلامیه‌هایی چند از سال‌های نهضت اسلامی بر جا مانده که امضای علامه سیدمحمدحسین طباطبایی نیز در پای آنها به چشم می‌خورد. ایشان با تربیت شاگردان بزرگی چون آیات سیدعلی خامنه‌ای، استاد شهید مرتضی مطهری، شهید علی قدوسی، شهید سیدمحمد حسینی بهشتی، شهید محمد مفتح، مرحوم محمدرضا مهدوی‌کنی، مرحوم علی احمدی میانجی، شهید محمدجواد باهنر، مرحوم محمدتقی مصباح یزدی و ده‌ها تن دیگر، نقش مهمی در پیروزی انقلاب اسلامی داشت.

حضرت علامه طباطبایی در تمامی حوزه‌های فعالیت خویش، شخصیتی اثرگذار بود. اما شاید برای خواننده این سطور جالب باشد که بداند «سید محمدحسین قاضی طباطبایی» که ازجمله نوابغ عصر ماست، در ایام کودکی، روزگار دشواری را سپری کرد. او که از دوره خردسالی یتیم شد و قبل از ۹سالگی هم مادر و هم پدر را از دست داد، با سخت‌کوشی و ممارست، به پیش راند و هیچ‌گاه تسلیم مشکلات نشد.
سیدمحمدحسین در اسفند ۱۲۸۲شمسی در قریه شادآباد تبریز چشم به جهان گشود. او در ۵سالگی مادر را و در ۸سالگی پدر را از دست داد و به همراه برادر کوچک‌ترش سیدمحمدحسن (الهی طباطبایی) تحت سرپرستی حاج میرزا باقر قاضی (پدر شهید محمدعلی قاضی طباطبایی) قرار گرفت.

علامه، دوره تحصیلات اولیه را به سختی گذراند. خود ایشان درباره دشواری‌های آن ایام به آیت‌الله احمدی‌میانجی گفته بود: «پدرم فوت کرده بود و من و برادرم آقای الهی تحت قیمومیت مرحوم آقای قاضی بودیم. ما با اخــوی درس می‌خواندیم. مرحوم قاضی برای ما یک معلم سرخانه آورده بود. تا سیوطی خوانده بودم. من بازیگوش بودم و توجه به درس نداشتم. روزی استاد رو به من کرد و مرا توبیخ کرد و گفت: تو خود را مسخره کردی یا مرا؟ اگر درس می‌خوانی بخوان وگرنه من بروم دنبال کارم. من مال یتیم می‌خورم. تحمل این حرف برای من مشکل بود. رفتم و وضو گرفتم و ۲ رکعت نماز خواندم و با خدا به راز و نیاز پرداختم. گفتم: خدایا عشق و توفیق درس خواندن به من بده... من تحمل توبیخ ندارم. همان نماز و دعا باعث شد برگردم و عشق پیدا کردم.» نمی‌دانیم چه سری در آن «۲رکعت» نهفته بود؛ اما می‌دانیم همان ۲ رکعت، «سید محمدحسین» را «علامه» کرد. علامه طباطبایی درباره آن روزها فرموده است: «در اوایل تحصیل که به صرف و نحو اشتغال داشتم، علاقه زیادی به ادامه تحصیل نداشتم و از این روی هرچه می‌خواندم نمی‌فهمیدم و ۴سال به همین نحو گذرانیدم. پس از آن، یکباره عنایت خدایی دامن‌گیرم شده، عوضم کرد و در خود یک نوع شیفتگی و بی‌تابی نسبت به تحصیل کمال حس نمودم. به‌طوری که از همان روز تا پایان ایام تحصیل که تقریبا ۱۷سال [طول] کشید، هرگز نسبت به تعلیم و تفکر، درک خستگی و دلسردی نکردم و زشت و زیبای جهان را فراموش نموده و تلخ و شیرین حوادث را برابر می‌پنداشتم. بساط معاشرت غیر اهل علم را به کلی برچیدم، در خورد و خواب و لوازم دیگر زندگی به حداقل ضروری قناعت نموده، باقی را به مطالعه می‌پرداختم. بسیار می‌شد (و به‌ویژه در بهار و تابستان) که شب را تا طلوع آفتاب با مطالعه می‌گذرانیدم و همیشه درس فردا را شب پیش مطالعه می‌کردم و اگر اشکالی پیش می‌آمد با هر خودکشی بود، حل می‌نمودم و وقتی به درس حضور می‌یافتم، از آنچه استاد می‌گفت قبلا روشن بودم و هرگز اشکال و اشتباه درس پیش استاد نبردم.»

چنان‌که از این فراز از فرمایش علامه برمی‌آید، در وهله نخست توکل بر خدا و سپس ممارست، سخت‌کوشی و تلاش، علامه را به آن مرتبه و جایگاه رفیع رساند. او در این روایت کوتاه، راز موفقیت خود را عیان کرده است: دست شستن از «زشت و زیبای جهان»، ترک معاشرت با «غیر اهل علم» و قناعت در «خورد و خواب و لوازم دیگر زندگی» از دیگر اسباب موفقیت «سید محمدحسین طباطبایی» بوده است. آری! بی‌گمان ریشه بسیاری از موفقیت‌ها، در دوره کودکی و نوجوانی نهفته است؛ اگر سنگ بنای اولیه به درستی نهاده شود، آدمی به‌مراتب بالا هدایت می‌شود. در تاریخ ما، کم نیستند شخصیت‌های کم‌نظیری که از همان دوره کودکی، - با هدایت اطرافیان دلسوز و عنایت الهی- مسیر صحیح زندگی را انتخاب کرده‌اند؛ اما متأسفانه در روایت سیره این بزرگان، اغلب به دوره اوج حیات آنان نگریسته، و دوره کودکی ایشان در چند سطر خلاصه می‌شود. بی‌تردید با الگو گرفتن از دوران کودکی و نوجوانی بزرگان تاریخ ایران، می‌توان الگوی مناسبی برای فرزندان ایران‌زمین ترسیم کرد. در روزگار کنونی که دشمن با همه توان و با تمام ابزار در پی تحمیل اسطوره‌های پوشالی خود به فرزندان ماست، باید با کمک تکنیک‌های متعدد هنری، قهرمانان واقعی کشورمان را به کودکان ایران‌زمین معرفی کرده و آنان را با الگوهای حقیقی آشناسازیم. امید که این مهم، بیش از پیش از سوی نهادهای فرهنگی کشور مورد توجه قرار گیرد.

تصویر این یادداشت را از اینجا  دریافت کنید یا در اینجا ببیند.

ارسال نظر

    • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
    • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.
5 + 13 =